عشق


http://payamems.com/web/wp-content/uploads/2014/03/500.jpg



پارادوکس عشق -عقل از دیر باز تا کنون توجه فیلسوفان و متکلمان را به خود جلب کرده است و بحث از تقدم و تاخر و رابطه ایندو  با یکدیگر یکی از  مسائل پیچیده  فلسفی  می باشد . اگر نگویم که رابطه ایندو عموم و خصوص من وجه است . می توان به  اطلاقیت حکم داد و رابطه اندو را عموم و خصوص مطلق دانست . انگونه  که حضرت مولانا می فرمایند :"عقل از شرح و بیان عشق عاجز و  ناتوان  است . یکی از مسائلی که عاشقان از ان رنج می برند  اینست که فکر می کنند ، زبان نمی تواند  عشق انان را به تمام کمال باز گو نماید . عشق واقعی ، زبان را انچنان متحول می نماید که الفاظ جوری بر زبان جاری و ساری میگردنند که گویا جوی ابی است که مبدااش به اقیانوس متصل است . بطوریکه اگر سالها در مدح  و ستایش معشوق بگویند و بسرایند هنوز کم گفتهاند و به هیچ وجه کم نخواهند اورد .  عشق بر خلاف دیگر مقولات نه تنها اتفاقی نیست که در زبان رخ می دهد بلکه زبان را هم متاثر و حیران می نماید .

 


 

 

عشق ودیعه ای الهی  و امری فطری است که نقطه اوجش زمانی است که با وجود حفظ خصوصیت ذاتیش ، با خود اگاهی در امیزد . زیرا عشق بدون معرفت از نفرت هم بدتر است و عشق واقعی ، عشقی است که با دقت و مطالعه در زاوایای  شخصیتی معشوق  بوجود امده باشد . عشق یک پدیده روانی است که در بعضی افراد بروز می کند در حالیکه این استعداد بالقوه در همه افراد بشر وجود دارد . در بین تمامی مقولات و پدیده های روانی تنها عشق است که می تواند ، همه تناقضات روانی را نیز حل نماید  . وقتی عشق در فردی بروز می کند ، تمامی روابط اشیا را در نظر عاشق دگرگون می سازد و عاشق را در عین پالایش  ابهتام زدایی می نماید ، جهان  عاشق ، جهانی است که همه حقایق و نمود های ان با مقیاس معشوق سنجیده می شود .

در جهان عاشق  لحظاتی وجود دارد که همه جهان شکوفان است ، و لحظات دیگری وجود دارد که جهان در نظر عاشق بقدری کوچک و نا چیز می شود که هیچ پدیده ای در مقابل معشوق حق عرض اندام را ندارد . این نشان از پارادوکس ذاتیی دارد که خود نیز عین وحودت است .

عاشق ، همه پدیده های جهان را به گونه ای به استخدام  معشوق  خویش در می آورد . زیبایی را از ماه و ستارگان می گیرد و به معشوق نسبت می دهد . و گاهی زشتیها را بگونه ای که بتواند ارتباطی بین آنها و معشوقش ایجاد نماید ، زیبا می بیند .

دیشب تو را بخوبی نسبت به ماه کردم         تو خوبتر ز ماهی من اشتباه کردم .

شاید هیچ پدیده ای در جهان نتواند همانند عشق تغییر و تحول اساسی  در روح و ضمییر بشر ایجاد نماید ؟

دولت عشق ، دولتی پاینده است که از برخورد و تلاقی عاشق و معشوق نصیب می گردد .

عشق نیروی بس قوی و شگفت است بگونه ای که مرده را به زنده و گریه را به خنده مبدل می گرداند،که خود نیز تحول بنیادینی است که به آسانی برای هر کسی میسر نیست ." خنده شدن " تعبیری بسیار زیبا و وسیع دارد ، که امروزه روانشناسان و رونکاوان  از خنده بعنوان یکی از ارزشمندترین نعمت های الهی یاد  می کنند ، و وجود  آن را برای سلامتی  روان الزامی می دانند .

عشق انسان را از قید و بند تعلقات می رهاند و تا زمانی که انسان بسته تعلقات است نمی تواند به معنی واقعی ، بخندد و عشق بورزد.

 

وجود عشق در انسان باعث می گردد که فرد " ارزشمند بودن "و" رضایت خویش " را در خود احساس کند .از طرفی هم عشق یکی از واقعیات زندگی انسانی است که پی بردن به واقعیت خود می تواند بسیاری از مشکلات روحی را حل نماید . عشق در واقع یک نوع " ارتباط عاطفی"  و تبادل محبت است بطوریکه وجود یک " ارتباط عاطفی" می تواند تمامی مقولات زندگی را تحت تاثیر قرار دهد . زیرا بهترین نصایح و اندرزها اگر با درگیری  و ارتباط عاطفی همراه نباشد مفید نخواهد بود، و گاهی تاثیر سو ء هم خواهد داشت

 

 

منبع