بخش بزرگی از درد بشر غیر ضروری ست. تا زمانی که ذهن مشاهده نشده زندگی ات را می گرداند، این درد، خود ساخته است.
دردی که اکنون ایجاد می کنی، همیشه نوعی عدم پذیرش است؛ نوعی مقاومت ناآگاهانه نسبت به آنچه که هست. مقاومت در سطح تفکر، نوعی داوری و در سطح احساس، نوعی پس زدن انرژی ست. شدت درد به نیزان مقاومت در برابر زمان حال بستگی دارد و به نوبه خود به این موضوع وابسته است که تا چه اندازه خویش را با ذهنت یکی می دانی. ذهن همیشه به دنبال انکار (( لحظه حال )) و فرار از آن است. به سخنی دیگر، هر چه بیشتر هویت خویش را با ذهن یکی بدانی، رنج بیشتری می بری. یا می توان این گونه گفت: هر چه بیشتر بتوانی (( لحظه حال )) را بپذیری و محترم بشماری، از رنج و درد نیز رهاتر می شوی.
چرا ذهن از روی عادت (( لحظه حال )) را انکار می کند یا در برابر آن مقاومت نشان می دهد؟ زیرا ذهن، بدون زمان - گذشته و آینده - نمی تواند کارکرد و چیرگی خود را حفظ کند، به همین دلیل بی زمانی (( لحظه حال )) را به منزله تهدید می بیند. در حقیقت، ذهن و زمان جدایی ناپذیر هستند.
این درست است که ما برای عملکردمان در این جهان به زمان و ذهن نیاز داریم، اما هنگامی فرا می رسد که آنها بر زندگی ما چیره می شوند و این وقتی ست که اختلال، درد و اندوه به وجود می اید.
ذهن برای آن که مطمئن شود همچنان در جایگاه قدرت قرار دارد، پیوسته توسط گذشته و آینده به دنبال سرپوش گذاشتن بر لحظه حال است. بنابراین در حالی که زمان، نیروی حیات و امکان خلاق و نامتناهی (( بودن )) را که از (( لحظه حال )) جدایی ناپذیر است می پوشاند، سرشت راستین تو توسط ذهن پنهان می گردد. بار زمان که هر لحظه سنگین تر می شود، در ذهن بشر انباشته شده است. همه زیر بار زمان در رنج هستند و هرگاه ارزش لحظه را نادیده بگیرند یا انکارش کنند یا آن را تا حد وسیله ای برای رسیدن به لحظه ای در آینده - که فقط در ذهن وجود دارد و هرگز واقعیت ندارد - کاهش دهند، بر سنگینی این بار می افزایند. تراکم زمان، در ذهن جمعی و فردی بشر، میزان وسیعی از رسوب درد گذشته را نیز نگه می دارند.
اگر دیگر مایل نباشی که برای خود و دیگران درد ایجاد کنی، چنان چه دیگر نخواهی به این رسوب درد گذشته که همچنان در تو وجود دارد بیفزایی، پس دیگر زمان بیشتری نیافرین، یا دست کم بیش تر از آنچه که برای جنبه های عملی زندگی ات لازم است، زمان به وجود نیاور. چگونه می شود روند ایجاد زمان را متوقف کرد؟ با پی بردن عمیق به این نکته مهم که لحظه حال تنها چیزی ست که داری. (( لحظه حال )) را کانون اصلی زندگی ات قرار بده. با آن که پیش از این در زمان به سر می بردی و فقط برای لحظاتی کوتاه به (( اکنون )) می پرداختی، (( لحظه حال )) را اقامتگاهت قرار بده و هرگاه لازم است که به جنبه های عملی زندگی ات بپردازی، سری به گذشته و آینده بزن. همیشه به لحظه حال (( آری )) بگو.
آیا تلاشی بی فایده تر و جنون آمیزتر از ایجاد مقاومت درونی در برابر آنچه که هم اکنون هست، می تواند وجود داشته باشد؟ چه کاری احمقانه تر از رو در رویی با خودِ هستی - که (( لحظه حال )) و همیشه (( لحظه حال )) است - وجود دارد؟ در برابر آنچه که هست تسلیم شو. به هستی (( آری )) بگو، آنگاه ببین چگونه به جای آن که هستی بر ضد تو باشد، ناگهان برای تو شروع به کار می کند.