پارادوکس عشق -عقل از دیر باز تا کنون توجه
فیلسوفان و متکلمان را به خود جلب کرده است و بحث از تقدم و تاخر و رابطه ایندو با یکدیگر یکی از مسائل پیچیده
فلسفی می باشد . اگر نگویم که رابطه
ایندو عموم و خصوص من وجه است . می توان به
اطلاقیت حکم داد و رابطه اندو را عموم و خصوص مطلق دانست . انگونه که حضرت مولانا می فرمایند :"عقل از شرح و
بیان عشق عاجز و ناتوان است . یکی از مسائلی که عاشقان از ان رنج می برند اینست که فکر می کنند ، زبان نمی تواند عشق انان را به تمام کمال باز گو نماید . عشق واقعی
، زبان را انچنان متحول می نماید که الفاظ جوری بر زبان جاری و ساری میگردنند که گویا
جوی ابی است که مبدااش به اقیانوس متصل است . بطوریکه اگر سالها در مدح و ستایش معشوق بگویند و بسرایند هنوز کم گفتهاند
و به هیچ وجه کم نخواهند اورد . عشق بر خلاف
دیگر مقولات نه تنها اتفاقی نیست که در زبان رخ می دهد بلکه زبان را هم متاثر و حیران
می نماید .
عشق ودیعه ای الهی و امری فطری است که نقطه اوجش زمانی است که با وجود
حفظ خصوصیت ذاتیش ، با خود اگاهی در امیزد . زیرا عشق بدون معرفت از نفرت هم بدتر است
و عشق واقعی ، عشقی است که با دقت و مطالعه در زاوایای شخصیتی معشوق
بوجود امده باشد . عشق یک پدیده روانی است که در بعضی افراد بروز می کند در
حالیکه این استعداد بالقوه در همه افراد بشر وجود دارد . در بین تمامی مقولات و پدیده
های روانی تنها عشق است که می تواند ، همه تناقضات روانی را نیز حل نماید . وقتی عشق در فردی بروز می کند ، تمامی روابط اشیا
را در نظر عاشق دگرگون می سازد و عاشق را در عین پالایش ابهتام زدایی می نماید ، جهان عاشق ، جهانی است که همه حقایق و نمود های ان با
مقیاس معشوق سنجیده می شود . در جهان عاشق لحظاتی وجود دارد که همه جهان شکوفان است ، و لحظات
دیگری وجود دارد که جهان در نظر عاشق بقدری کوچک و نا چیز می شود که هیچ پدیده ای در
مقابل معشوق حق عرض اندام را ندارد . این نشان از پارادوکس ذاتیی دارد که خود نیز عین
وحودت است . عاشق ، همه پدیده های جهان را به گونه ای
به استخدام معشوق خویش در می آورد . زیبایی را از ماه و ستارگان می
گیرد و به معشوق نسبت می دهد . و گاهی زشتیها را بگونه ای که بتواند ارتباطی بین آنها
و معشوقش ایجاد نماید ، زیبا می بیند . دیشب تو را بخوبی نسبت به ماه کردم تو خوبتر ز ماهی من اشتباه کردم . شاید هیچ پدیده ای در جهان نتواند همانند
عشق تغییر و تحول اساسی در روح و ضمییر بشر
ایجاد نماید ؟ دولت عشق ، دولتی پاینده است که از برخورد
و تلاقی عاشق و معشوق نصیب می گردد . عشق نیروی بس قوی و شگفت است بگونه ای که
مرده را به زنده و گریه را به خنده مبدل می گرداند،که خود نیز تحول بنیادینی است که
به آسانی برای هر کسی میسر نیست ." خنده شدن " تعبیری بسیار زیبا و وسیع
دارد ، که امروزه روانشناسان و رونکاوان از
خنده بعنوان یکی از ارزشمندترین نعمت های الهی یاد می کنند ، و وجود آن را برای سلامتی روان الزامی می دانند . عشق انسان را از قید و بند تعلقات می رهاند
و تا زمانی که انسان بسته تعلقات است نمی تواند به معنی واقعی ، بخندد و عشق بورزد. وجود عشق در انسان باعث می گردد که فرد
" ارزشمند بودن "و" رضایت خویش " را در خود احساس کند .از طرفی
هم عشق یکی از واقعیات زندگی انسانی است که پی بردن به واقعیت خود می تواند بسیاری
از مشکلات روحی را حل نماید . عشق در واقع یک نوع " ارتباط عاطفی" و تبادل محبت است بطوریکه وجود یک " ارتباط
عاطفی" می تواند تمامی مقولات زندگی را تحت تاثیر قرار دهد . زیرا بهترین نصایح
و اندرزها اگر با درگیری و ارتباط عاطفی همراه
نباشد مفید نخواهد بود، و گاهی تاثیر سو ء هم خواهد داشت